زندگی بی‌بلا نمی‌چسبد...

#حال_خوب

@Mohamadrezahadadpour

۰ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۱۰:۴۲

بعضی دوستان درباره مهلت زمان نمایشگاه کتاب سوال داشتند.
فقط یک روز دیگر فرصت دارید
نهایتا تا ساعت ۲۰
شنبه مورخ ۲۹ اردیبهشت ، نمایشگاه در بخش حضوری و مجازی برقرار است.

۰ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۱۱:۵۸

🔻لینک صفحه مجازی نشر حداد در #نمایشگاه_کتاب_تهران 👇

https://book.icfi.ir/book?size=12&exhibitorId=2325&page=1&searchType=advanced-search&publisher=%D8%AD%D8%AF%D8%A7%D8%AF

۰ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۴:۱۴

سپاس از همه عزیزانی که قدم رنجه کردند و تشریف آوردند ☺
ان‌شاءالله عکس‌ها را وقتی فرستادند تقدیم کنم.
از گپ و گفت و محبت شما گرفته
تا شور و هیجان و دور هم بودن و...
خدا عزتتون بدهد🌷

۰ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۴:۱۳

به اطلاع جمع هواداران و مشتاقان و عالیجنابان می‌رساند که ان‌شاءالله صبح جمعه ساعت ۱۱ هم میام نمایشگاه☺
والا
امروز خیلی کیف داد
فردا هم خدمت میرسم😊

۰ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۲:۵۵

نمایشگاه کتاب تهران

#ارسالی_مخاطبین

۰ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۲:۵۴

🔶 قرار ما در نمایشگاه کتاب تهران

ان‌شاءالله فردا (پنجشنبه، ۲۷ اردیبهشت) ساعت ۱۱ تا ۱۲ صبح(تا اذان ظهر)
راهروی شماره ۹
غرفه ۱۷۵
نشر حداد (آثار حدادپور جهرمی)
درخدمتتون هستم.

پیشنهاد میکنم حتی اگر قصد خرید کتاب ندارید و یا از بخش مجازی تهیه کرده‌اید، اما باز هم برای رونق اصل نمایشگاه کتاب، دو ساعت وقت بذارید و در نمایشگاه حاضر بشید. چون مسئولین نمایشگاه میگن که امسال استقبال چندانی نشده و بعضی از ناشران دلسرد شدند. حداقل ما به اندازه سهم خودمان از طرف بچه‌های نشر حداد و خانواده بزرگ دلنوشته‌های یک طلبه، باعث دلگرمی کسانی باشیم که عمر و سرمایه خودشان را در خدمت به فرهنگ قرار داده اند.

ضمنا
خیلی دوس دارم گپ و گفت کنیم اما چون مکان و زمان مناسبی برای صحبت نیست و غرفه ما هم کوچک است و طبعا تعداد عزیزان هم بسیار، پیشاپیش از شما عذر میخوام.

غرض، دیدار است و
دعای خیر و
تقویت احساس همدلی و
حال خوب🌷

۰ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۸:۳۱

✔ کتابهایی که تا این لحظه، بیشترین استقبال را در نمایشگاه کتاب(از نشر حداد) داشته:
به ترتیب👇

#حیفا۲
#تقسیم
#آخرین_تابوت
#مممحد۲
#کف_خیابون۲
#کارتابل
#اردیبهشت
#چرا_تو
#بهارخانوم
#زیتون۱

🔻لینک صفحه مجازی نشر حداد در #نمایشگاه_کتاب_تهران 👇

https://book.icfi.ir/book?size=12&exhibitorId=2325&page=1&searchType=advanced-search&publisher=%D8%AD%D8%AF%D8%A7%D8%AF

۰ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۸:۲۹

باورتون میشه خودم هنوز جلد اولش را ندارم؟☺
منتظرم فردا برم جلد اولش رو بگیرم

۱ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۸:۲۳

سلام. منتظر نظر شورای محترم نگهبان هستم. نظر خاصی در این خصوص ندارم. شما هم خیلی حرص نخورید.

۰ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۸:۲۲

وااای چه کرشمه‌ای میاد😂🤣😅

۲ ۲ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۱:۴۸

آفرین
آفرین
خیلی خندیدیم😂

۱۷ ۲ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۱:۴۶

🎥 نماهنگ کاکوی امام رضا علیه السلام 😊

به مناسبت بزرگداشت احمد بن موسی #شاهچراغ علیه السلام

۰ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۱:۴۳

برای من که مشخص بود اما امیدوارم بقیه هم متوجه شده باشند که در این کانال، در خدمت چه استعدادهای قشنگ و جالبی هستیم.

اما جایزه آنها را یک سورپرایز قرار میدم👇

از بین همه پیام‌ها این ۲۳ پیام جالب‌تر بود.
لطفا این ۲۳ نفری که پیامشان در کانال منعکس کردم، مجددا پیام ارسال کنند تا لینک کانال خصوصی #اولین دوره آموزش و تمرین نویسندگی و شرکت در دوره کوتاه‌مدت به صورت #کاملا_رایگان دریافت نمایند. ☺😉

گل باغا

۰ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۵:۵۸

ساعت١١تا١٢، جمعه 28اردیبهشت،ورقی دیگر از این روزگار.

۰ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۳:۰۸

زمان اقرار به عشق هم باشد به وقت آخرین ساعات دیدارمان
در جوار کتابه سرگذشته اساتید عاشقانه های ناب
داوود و الهام عزیزمان
هم فال شود و هم تماشا!

🔹به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمایید.
منابع آگاه اعلام کردند که روحانی محبوب و نویسنده کتاب هایی از قبیل حیفا،نه،کف خیابان و... در نمایشگاه کتاب راهرو ۹ غرفه ۱۷۵ شروع به فعالیت کرده.
مردم برای اعتراض به او و نوشته هایش قراری ترتیب داده اند تا با رفتن به آن غرفه قفسه ها را خالی کرده و با گرفتن امضای وی،از آن سوء استفاده کنند.این قرار تعیین شده پنجشنبه و جمعه ساعت ۱۱ تا ۱۲ می باشد.
از شما مردم انقلابی خواهش مند هستم از مراجعه به این غرفه خودداری کنید و صدای دیگر ناشران باشید.
صبر کنین.آقای نویسنده.آخر نفهمیدیم.دارن میرن اعتراض کنن یا حمایت؟
_تو کاری نداشته باش.متنت رو بخون
+چشم.کیان هستم از رادیو مردم.

🔹این رقعه که خواهم نگارم بسی باز در آنم که بخوانم ..
تک مصرع و تک بیت برای روزکی دِیت برَِ ممبر و آن که کار او هِیت..
نگویم بیش از این تا که بگویی این که شد چِرت!
دارم خبری دست یک و بسی پِرفِکت!
در آن اردیبهشتِ مهِ خوبان و از آن عطر خیابان که بُوَد بهِ ز حتی بویِ ریحان و باران،وسطِ لوت و بیابان..
القصه که جانان!خوانمت سوی مصلای تهران..
بر منزله دعوت خوبان..
ز دبیران و ادیبان و ندیمان و بصیران تا به همراهِ وزیرانِ ارشاد..
در غرفه ی حداد..
با دعوت فرشاد
یکی مثل همه با بَرو رویِ خداداد..
حال است که زَنَد عاطفه فریاد.
ای داد بیداد!
نگذارند که باشیم لحظه ه ای شاد
بازم نرجس و چند بادیگارد.
وقت است که گویم ای گاد!
تا نشده اوضاع بیش از این حادّ‌‌.
ای مرغ سحر زاد!
بیا با کتبی سخت شویم یار!
در این فرصتِ پر بار.
شویم با همگان جمع در این کار.
ای دوست به امیدِدیدار!
باشد خدا را تو نگهدار..
یه توضیح ریز برای کلمات بیگانه ام بدم دیگه بپذیرین با اونا جور شد یهو😁:
دِیت:قرار
ممبر:عضو
هِیت :یجورایی دشمنی
پرفکت:عالی
گاد:خدا

🔹قلم معجزه کرد....
وعده ی صادق رخ داد..
میان مملکت و سلطنت فرسنگ ها فاصله افتاد و به لطف دعایتان امنیت برقرار...
طالع سعد بر مدار..
خبرآوردند که بعد این همه اصرار...
دعا و توسل و ختم اذکار...
وقتش رسیده بیاید طبیب مممممد سرقرار.....
به نشانی که رسیده درنمایشگاه بین المللی به انتشار..
راهرو ٩،غرفه ی ١٧۵
باشد که بماند به یادگار...

۰ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۳:۰۸

🔹اسباب دیدار و شیرینی خواندن و سوت و ساز لذت فراهم است و بس
سلاااام بر کتابکی ها
اگر از احوال عاشقان و دلبران کتاب می‌پرسید ملالی نیست جز مهنت ایام و فراق یاران
عزیزان
ولی اینبار پنج شنبه و جمعه ضیافتی برپاست شده برایتان
جمع عشاق
بوی زلف کتاب و لمس برگ برگ عشق
و دیداری تازه با اسیران زلف و
خالق قصه های ناب
که لحظه ها ساخته در خیال و شب هایمان
دلبرانا اینجاس قرار وصل و دیدار
بشتابید که 11تا12بیقراریم در راهروی 175نمایشگاه کتاب
بلکه جانی تازه بگیریم از گرمی حضورتان
و بسازیم روزی شیرین و بیادماندنی
مکان و زمان قرار بماند بیادت ای یار

🔹چند صباحی است که در این روز های بهشتی اردیبهشتی دلمان هوای دیدارتان کرده
درست وقتی عطر سرمست کننده یاس و بهارنارنج در مشاممان می پیچد ، دل بهانه‌ی شما را میگیرد .
همین روز ها که بعد از گذر عمر فهمیده‌ایم که نمی‌فهمیم چمان است
گویی شوق دیدارتان ، زلزله بر سلسله ی بند بند وجودمان انداخته و تا این چشم ها شما را نبیند این دل آرام نمیگیرد .
عذر تقصیر که قلم کوتاه و زمان کم وگرنه برایتان تا ابدالدهر عاشقانه ها می سرودم.
لیک دلخوش به قرار ملاقاتی که عطر شما مشامم رو پر کند و لبخندتان خاطرم را پر از حضور گرم و شیرین تان کند .
اگر به دنبال کوی ما گشتی ما را در صد و هفتاد و پنجمین حجره از نهمین کوچه در نمایشگاه کتاب می توانی بیابی .
از هم اکنون تا صبح آدینه منتظر قدم هایتان هستم تا بر چشمان مان گذارید .
تا لحظه ی رویایی دیدار تو ای خوب
من خون به جوش آمده ام در شریان ها

🔹بهنام بانیه نشسته در گوش هایم سخت مشغول عاشقی و دربه دری کردن با قرص قمرش است شانه هایم بی اختیار تکان هایی از سره سرخوشی به همراه دارند
در سرم اما غوغای دیگریست
خیلی وقت است به خودم قول داده ام به وقت دیدار و اولین لبخندش کل توجهاتم را جمع کنم یکباره تقدیمش کنم !
شاید هم بی اختیار بگویم: تو فراتر از یه علاقه ای! تو روح جسم منی؛ نباشی نیستم!
شاید هم بی محابا نگاهم را بین چشمان دلفریبش بگردانم و بگویم:جونه دلم چرا نمیخوای بفهمی تنها چیزی که خدابهم داده تو بودی!
شاید هم...
اصلا شاید همین بهنام را برایش پلی کردم سرمست تکان های شانه هایمان برویم تا غرفه ۱۷۵
خدا خواستو در سیل جمعیت جهرمی پسند،
قرعه ی کار به نامِ مایِ دیوانه هم زندند و یادگاری ای هم پیشکشمان کردند
علی برکت الله
اصلا

۱ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰۳:۰۸

بنظرم از همین الان، برنده مسابقه را نصراله روغن فروش اعلام کنیم بهتره😂😂😂😂😂

۱ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۱۲:۱۵

است...
بسیاری است در این ورطه روزگار مجنون و آگاه گشته ایم از امواج نوشتار امثال حداد ها...
غرق در سیلاب فراز و نشیب واقعیات و رمان ها...
سپیدی را به ظلمت رساندیم و ظلمت را به نور...هر‌ سان به‌ اشک‌ و خنده و شوقِ دیدار ها...
ایامی صبر عیوب چشیدیم و دیده ز دست رفت...از بس که ماندیم در انتظار پارت ها...
حال رسیده وقت وصال...بوی نوی جوهر و ورق میرسد به مشام از سوی دلداده ها و عشاق ها...
ما دلباخته حقیقتیم و گویی قرار است جمع شویم در غرفه ۱۷۵ و نمایشگاه کتاب ها...
به صرف یکی مثل همه وای چه شود...
وقتی برسیم به نوشته های زندگی داوود و الهام ها...

به نام نامی یزدان..
خالق قصه‌ی هجر و وصال..
خدمت حضرت والایتان تقدیم میکنیم، دعوت نامه ای برای قرار..
قراری با عطر جهرم به وسعت یک ایران..
چرا که شنیده ایم شعرا گفته اند:
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد..
و چه دوست و یار و همدمی، به از شما مه رویانِ رعنا قامتِ شریف و عزیز، برای گذران اوقات شیرینِ روزگار؟..
فلذا..
همینک..
همه‌ی شما بلند مرتبگان را..
به نمایشگاه کتب، راهروی ۹، غرفه ۱۷۵ دعوت می‌نمایم..
به وقت ساعات ۱۱ تا ۱۲ از ایام مبارک پنجشنبه و جمعه، از ماه اردیبهشت..
باشد که لایق دیدارِ چهرهٔ بسان ماهِ شب چهاردهتان باشیم..
اهالی کانال دلنوشته‌های یک طلبه

🔹سلام
چاکر شما نصرالله روغن فروش هستم
نمیخواستم میکروفون رو بگیرم خودتون اصرار کردید
《بسم رب الشهدا و الصدیقین》
اهالی محترم محله دلنوشته های یک طلبه دهه کرامت و دهه نمایشگاه کتابه به همین مناسبت حاج آقا مجلس دیداری ترتیب دادن از همه شما پیر و جوان و ریز و درشت و خواهر و برادر دعوت به عمل می آید که پنجشنبه و جمعه ساعت ۱۱تا ۱۲ راهروی ۹ غرفه ۱۵۷ نمایشگاه کتاب حضور بهم برسانید دیر نیایید کتابم میدن
راستی بچه ها گفتن حاج آقا میخوان راجب نحوه کار زری بزک ملقب به معصومه خانوم تو خونه سلطنت خانم هم مقداری توضیح بدن
از همه خانما دعوت به عمل می آید تا بیان یکم یاد بگیرن مخصوصا سیمین تو بیا برات خوبه
فاتحه مع الصلوات

😂😂😂😂😂

۲ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۱۲:۱۴

🔹حرف‌های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی
قرار ما نمایشگاه کتاب ظهر پنج شنبه
نشر حداد راهروی ۹ غرفه ۱۷۵

🔹اندر احوالات شیخ جهرمی آورده اند که قلمی بس توانا داشت در نبشتن داستان‌های امنیتی؛ آن هم با چه کیفیتی!که هر آینه در فراز و نشیب داستان ها؛ خواننده را موی بر تن راست شدی و روی ها به رنگ چون گچ و ماست شدی و آدرنالین ها؛ دیوانه وار خود را به دیوار رگ هاکوباندندی و از حد ترشح گذر کردندی و به سر حد فوران رسیدندی تا آنجا که نفس در سینه محبوس و ضربان قلب به دوبس دوبس افتادی و به دینسان مخاطب را در کمندی بس دلکَش ، به دنبال خود کشاندی که که آنچنان مجذوب داستان مکتوب شود که میلش به قلم دیگر نویسنده ها ؛ منکوب شود و در صف هواداران وی ؛ میخکوب شود !
و اما وی سالی یکبار ؛ در فصل بهار دیداری فیس تو فیس با مخاطبانش داشته و بذر همدلی در دلهای آنان کاشته و بر ارادت ایشان بر خویش انباشته
و اما نگارنده ی سطور را توفیقی دست داد که در سنه ی ۱۴۰۳ خورشیدی و در آخرین پنج شنبه و جمعه ی اردیبهشت با دیگر همراهان در نهمین راهرو و در صدو هفتاد و پنجمین غرف از غرفه های بهشت کتاب دیداری با شیخ جهرمی داشته باشد و یکی مثل همه در صف مخاطبان وی قلم مانا و طبع پویایش را بستاید!

🔹وقتی همه ازدیدار و وصال می گویند گویی کسی با تمام توان به دلمان چنگ می زند و آن را از سینه ی مبارکمان بیرون می آورد. می دانیم تو هم دلت برایمان پر می زند و برایمان جان می دهی و لحظه شماری می کنی ما و آثارمان را از نزدیک ببینی در ضمن خود خواه هم خودت تشریف داری.

لعنت به این فاصله ها که همه را می توانیم، ببینم جز تویی که نزدیکی ولی دوری. بین خودمان بماند دیگر خسته شدیم از اینکه فقط ما سخن گفتیم و تو گوش کردی، بیا و برای یک بار تولب باش و ما گوش.
ای کاش زمانی که در راهروی شماره ی9 و غرفه ی 175مشغول امضا کردن کتابمان هستیم یک آن سرمان را بالا بیاوریم و روی چون ماهت و همچنین چشمانت که می گویند: «دیدی بالاخره منم اومدم!» را ببینیم و ما به همین سبیل مبارکمان قسم می خوریم این اخم های همیشگی یا به قول خودمان اُبُهت را زیر قدومت قربانی کنیم.

🔹به نام خدای عزوجل...
به نام او که خالق قلب و قلم و جوهر و طرح و رقم



live stats